روز هشتاد و دوم
سلام فینگیلی سلام عزیزم سلام جیگرم الان خمعه است و من و تو از روز یکشنبه از بابایی جدا شدیم. چقدر زیاد، دل من که حسابی براش تنگ شده، میدونم دل تو هم تنگ شده برا بابات ، مگه نه؟! جوجه ما دوشنبه رسیدیم اهواز و خاله جون، دایی جون و آجی کیانا اومدن فرودگاه جلومون. عصرش به خاله و دایی جون وجود تو رو خبر دادم و بعد با دایی رفتم سونوگرافی. بماند که من از ذوق دیدنت چقدر آب خوردم طوری که دکتر نتونست تو رو ببینه!! گفت که این نی نی شما که دیگه الان کوچولو نیست نیاز به آب خوردن نیست برا دیدنش! خلاصه بعد که دکتر دیدت کلی شیطونی کردی و ورجه وورجه کردی، دستا و پاهات رو هم نشونم داد قربون دست و پات زندگیم....
نویسنده :
مامان گلی
10:07